داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند


گوهری را که عزیزست به گنجینه نهند

بی تو جمعی که نظر آب دهند از گلزار


تشنگانند که بر ریگ روان سینه نهند

قسمت مردم هموار نگردد سختی


بالش از موم به زیر سر آیینه نهند